آن کسی که «با آقای خامنه ای در زندان شاه» را نوشته آیا خودش این حرف ها را باور میکند؟ چند «آخوند» میشناسیم که ظرفیت فکری و فرهنگی جهت برقراری چنین رابطه صمیمانهای با یک کمونیست داشته باشند؟
شهاب اسفندیاری: اگر معنای وسیع «امر سیاسی» را در نظر بگیریم، هر روایتی از تاریخ خواه ناخواه سیاسی است. هیچ مورخی «قربتا الی الله» تاریخ را روایت نمیکند. هیچ فیلم یا مستند تاریخی تولید نمی شود، مگر آنکه برای امروز «پیامی» داشته باشد. هر روایتی اهدافی متناسب با شرایط زمانی و مکانی تولید آن روایت دارد. ضمن اینکه هر روایتی، از صافی فکر و ذهن و فرهنگ و هویت روایتگر عبور کرده است. راوی حتی اگر در نقل وقایع تاریخی هم هیچ دخل و تصرف و تحریفی نکند، در نفس انتخاب موضوعاتی که «مهم» و «شایسته ی روایت شدن» تلقی میکند، و در اولویت دادن یا به حاشیه راندن شخصیتها، و در پررنگ کردن و یا کم رنگ کردن حوادث، عملا رد پای خود را به جا می گذارد. هر روایتی به ناگزیر برخی ابعاد واقعیت را در «شمول» روایت خود قرار می دهد (inclusion)
ممکن است متولیان «موسسه تنظیم و نشر» ادعا کنند که همهی اسناد و مدارک و تصاویر مربوط به حضرت امام (ره) را در صندوقها و انبارها و کتابخانه هایی جمع آوری کرده و به خوبی از آن محافظت می کنند. اولا: همهی آن اسناد و مدارک و تصاویر تنها بخش کوچکی از «واقعیت» 80 سال زندگی یک شخصیت بزرگ تاریخی است. ثانیا، وقتی موسسه مذکور افرادی را جهت «پژوهش» و «معرفی» و «بازنمایی» اندیشه ها و افکار امام (ره) دعوت به کار می کند، طبعا آنها هم هرکدام روایتگرانی هستند. مشخص است که حاصل کار فردی مثل «عماد الدین باقی» بر آن اسناد و مدارک بسیار متفاوت خواهد بود با حاصل کار «عباس سلیمی نمین».
ضمن اینکه آن موسسه در برگزاری همایشها، در تعیین محورها و اولویتها، در سفارش کتابها و فیلمها، در انتخاب ادبیات و کلمات اطلاعیه هایش و حتی در انتخاب عکسهای حضرت امام (ره) جهت پوسترها و بیلبوردها، با دهها و صدها گزینه جهت «انتخاب» مواجه است. انتخاب هایی که نتیجهی مستقیم هر یک از آنها «حذف» گزینه های دیگر است. انتخابهایی که در عمق همهی آنها «سیاستی» نهفته است. حتی اگر همه این انتخاب ها خودآگاه نباشد، ذهن و فکر و عقیدهی سیاسی انتخابگران، اثر خود را در گزینشها میگذارد. پس صرف از نظر از اسناد و مدارک و تصاویری که در صندوقها و انبارها و کتابخانه ها و آرشیوها محفوظ هستند، این «بازنمایی»ها و «روایت»ها است که به شکل گیری تصویری غالب از حضرت امام (ره) در محیط جامعه میانجامند.
اینکه حجت الاسلام حسن خمینی و دوستان اصلاح طلب او از روایت ارائه شده در برنامهی «شاخص» خشمگین شدهاند، بدین دلیل نیست که آن روایت «مجعول» یا «تحریف شده» است. از این رو است که آن روایت «روایت مطلوب» ایشان نیست. آنها دوست دارند تصویر حضرت امام (ره) متناسب با درک و فهم امروزشان از وضع جامعه و سیاست باشد. تصویری که برای «جوانان امروزی» - بخوانید جوانان شمال شهر - «جذابیت» داشته باشد. به عبارت صریحتر حجت الاسلام حسن خمینی دوست دارد تصویر امام مانند تصویر امروز خودش باشد: چیزی در مایه های حضرت مسیح (ع) – البته به روایت مسیحیان! روشن است که چنین تصویری از حضرت امام همهی واقعیت شخصیت او نیست، بلکه نوعی «بازآفرینی» شخصیت امام است. برخی تحلیلگران همچون دانیل برومبرگ اساسا کل پروژهی اصلاحات را نوعی «بازآفرینی خمینی» (Re-inventing Khomeini) توسط اصلاح طلبان، متناسب با اهداف سیاسی روز دانستهاند [1].
تعارض روایتهای گروههای مختلف، از تاریخ و شخصیتهای تاریخی، خصوصا آنگاه که این گروهها درگیر منازعات سیاسی باشند، امری عجیب و دور از انتظار نیست. تعجب من از این است که چندی پیش همین جناب حجت الاسلام حسن خمینی از اینکه روایتی واحد و ثابت از حضرت امام در جامعه مطرح باشد ابراز ناخرسندی کرده و
2 - آیا هیچ مدیر یا سیاستمداری را میشناسیم که در بیان خدمات و اقداماتی که در دورهی صدارتش انجام داده است کوچکترین انتقادی - حتی با تعریض و کنایه – از دوران قبل از خود نکرده باشد؟ به خاطر دارم در اوایل دههی هفتاد آقای هاشمی رفسنجانی گاه در بیان آمار و ارقام دستاوردهای دولت خود به عملکرد دولت مهندس موسوی طعنه میزد و از بدهیهای خارجی و اقتصاد ویرانی که به ارث برده بود شکوه میکرد تا مردم قدر خدمات دولت او را بیشتر بدانند. در یک نوبت حتی این رویهی آقای هاشمی باعث شد مهندس موسوی به صدور اطلاعیه و پاسخگویی به ابهامات و شبهات مطرح شده بپردازد. این در حالی است که همه میدانیم، لااقل خاطرات خود آقای هاشمی که به ما اینگونه میگوید، که در بخش عمده ای از دههی شصت آقای هاشمی یکی از پشتیبانان اصلی دولت موسوی و عملا گردانندهی امور جاری مملکت و جنگ بودهاند. خصوصا که در آن زمان سمت رییس جمهور تقریبا سمتی تشریفاتی بود و جز انتخاب نخست وزیر و تایید وزیران اختیار دیگری نداشت. همین دو اختیار نیز با فشارهایی که از جانب جناح موسوم به چپ و اکثریت مجلس وقت (تحت ریاست آقای هاشمی) و برخی نیروهای مسلح (تحت فرماندهی آقای هاشمی) بر حضرت امام (ره) وارد شد، عملا از آیت الله خامنه ای سلب شد.
از دیگر مثالهای معروف در زیر سوال بردن دوران مدیریت سابق توسط مدیران لاحق،
رویهی زیرکانهی آقای دکتر احمدی نژاد در «یک کاسه کردن» و نقد توأمان سه دولت پیشین هم که شهرهی عام و خاص است و نیازی به تفصیل ندارد. در اینجا به این که چنین رویه ای کار صحیحی است یا نه، و یا اینکه آیا آن نقدها وارد بوده یا نه، نمیپردازم. مسئله این است که به هر حال این رویه در میان غالب سیاستمداران ما و غالب سیاستمداران دنیا رایج و مرسوم است. به ندرت رهبری را می توان یافت که بیست سال در منصبی بوده باشد و هرگز جز ستایش و تمجید از رهبر پیش از خود بر زبان نیاورده باشد. حتی در مواردی که با او اختلاف نظر داشته و یا دارد.
3- آقای مجید انصاری
درست است که شخصیت امام خمینی را از برخی جهات با هیچ کس نمیتوان مقایسه کرد. اما به نظر میرسد در نگاه آقای انصاری آن قیاسی بین امام و رهبری محکوم است که نتیجهی آن این باشد که آیت الله خامنهای همان مشی و رویه و شیوه ی رهبری حضرت امام (ره) را ادامه دادهاند. و گرنه کیست که نداند که در این چند ماه پس از انتخابات – و بلکه از همان خرداد 13?8 نیز – دوستان و همفکران آقای انصاری بارها و بارها به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به مقایسه رهبری حضرت امام (ره) با آیت الله خامنهای پرداخته و با ذکر «روایت»هایی مرثیهوار خواستهاند به همگان بفهمانند که «خامنهای خمینی نیست». در همین مصاحبه آقای انصاری به بیان روایتهایی از «مماشات» حضرت امام با گروههای مخالف میپردازد، از جمله برخورد حضرت امام با یکی از پاسداران جماران که کلامی علیه مهندس بازرگان بر زبان آورده بود. صرف نظر از اینکه این روایت آیا مصداق «مماشات با مخالفین» هست یا نه، روشن است که آقای انصاری در بیان آن هیچ اشارهای به آن نامهای نمیکند که دوستش و همفکرش - آقای علی اکبر محتشمی - در مقام وزیر کشور مهندس موسوی، از حضرت امام درباره نهضت آزادی گرفت. طبعا گنجاندن این «واقعیت»، گفتمان مسلط در روایت آقای انصاری را با چالش مواجه میکند و از همین رو ایشان از نقل آن پرهیز میکند.
در تبلیغات قبل و حوادث بعد از انتخابات، هدف اصلی چنین روایتهایی این بود که چنان تصویری از دههی شصت ارائه دهد که گویی در آن زمان مهر و عطوفت و همدلی و وحدت میان همه ی مسئولین موج میزده است و حضرت امام (ره) نیز از موضعی مانند «ملکهی انگلیس» صرفا دستی بر سر همه اشخاص و گروهها می کشیدند، بی آنکه هیچ ترجیحی نسبت به احدی از آنها داشته باشند یا در اختلافات به نفع هیچ یک از طرفین دخالتی نموده باشند. در این «روایت»ها، وضع جامعهی آن دوران نیز از نظر رعایت حقوق و آزادی های مردم توسط مسئولین دولتی و دستگاههای قضایی و نظامی و انتظامی چیزی در مایه های «سوییس» و «سوئد» تصویر میشد. بدین ترتیب حوادث تلخ و ناگوار بعد از انتخابات با یک احساس رومانتیک و نوستالژیک از گذشته گره میخورد و خشم و نفرت بخشهایی از مردم از وضع موجود تشدید میشد تا پروژه ی نفی مشروعیت نظام به اهداف خود دست یابد. البته بدین ترتیب مسئولینی که در دههی شصت متولیان اصلی امور اجرایی و قضایی و تقنینی و نظامی و امنیتی بودند - همچون قدیس هایی دموکرات زاده شده -
?- تنها اصلاح طلبان نیستند که جمله ی «خامنهای خمینی نیست» را به معنی وجود نقص و اشکال در عملکرد آیت الله خامنه ای می دانند. برخی از «اصولگرایان» هم از اینکه آیت الله خامنه ای «همچون امام» در امر حکومت داری برخورد «قاطع» نمی کنند سخت گلایهمند هستند. پس از دوم خرداد بودند کسانی که انتظار داشتند رهبری پس از همان چند ماه نخست جواز یکسره کردن کار دولت را صادر کنند. یا اینکه انتخابات مجلس ششم را باطل کنند. هشت سال تحمل آن دولت و چهار سال تحمل این مجلس از نظر آنها غیر قابل قبول بود. به خاطر دارم یکی از شخصیتهای اصولگرا سالها پیش پس از انتشار پاسخ متین و مؤدبانه ی آیت الله خامنه ای به استعفای تند و توهین آمیز امام جمعه اصفهان در جمعی خصوصی می گفت: «این که نشد مملکت داری»! [?]. او ناراحت بود که رهبری گاهی در مورد یک رمان یا یک نویسنده چنان توجه دارند و سفارش و پیگیری میکنند اما به برخی «مسایل کلان» توجه کافی ندارند [?]. در وقایع بعد از انتخابات هم بودند کسانی که مجازاتهایی سنگین برای چهره های شاخص جنبش سبز طلب می کردند. این افراد حتی صریحا در تلویزیون گفتند که «صبر آیت الله خامنهای زیاد است».
«اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
?- چندی قبل در کتابخانهی دانشگاهمان آرشیو مجلات تایم و نیوزویک را مرور میکردم. به شماره هایی از این مجله ها در فوریه 1989 رسیدم که تصاویری از حضرت امام (ره) روی جلد آن بود. گزارشهای مفصلی داشتند از وقایع مربوط به کتاب «آیات شیطانی» و فتوای حضرت امام در مورد سلمان رشدی و واکنشهای جهانی به آن. نکته جالبی که در این گزارشها توجه مرا به خود جلب کرد و تاکنون نشنیده بودم این بود که چند روز پس از صدور فتوای امام، آیت الله خامنهای در نماز جمعه تهران ضمن صحبتهای خود اشاره می کنند که اگر سلمان رشدی از اقدام خود توبه کرده و از مسلمانان عذرخواهی کند و جهت جبران اقدام کند، ممکن است مورد بخشش قرار گیرد. این سخن رییس جمهور ایران بر تلکس ایرنا قرار میگیرد و به سرعت در رسانه های جهان بازتاب پیدا میکند. روز بعد سلمان رشدی نامهای رسمی به سفارت ایران در لندن ارسال میکند و رسانهها اعلام میکنند که او عذرخواهی کرده است. دو روز بعد دفتر امام خمینی اطلاعیهی دیگری صادر میکند. در این اطلاعیه آمده است:
«رسانه های گروهی استعماری خارجی به دروغ به مسئولین نظام جمهوری اسلامی نسبت می دهند که اگر نویسنده کتاب آیات شیطانی توبه کند حکم اعدام درباره او لغو می گردد. امام خمینی فرمودند: این موضوع صددرصد تکذیب می گردد. سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامی هم خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.» صحیفهی نور ج 21 ص 87. (سیر این وقایع را در مدخل آیات شیطانی در ویکیپدیا هم می توان دنبال کرد.)
(آنها که به آیت الله خامنهای خرده می گیرند که چرا تکلیف موسوی و کروبی را یکسره نمی کند، بد نیست بدانند که ایشان روزگاری حتی برای سلمان رشدی هم فرصتی جهت بازگشت قائل بوده اند.)
7 - روزی که خبر فوت آقای منتظری منتشر شد، تهران بودم و با کسی جایی میرفتیم. او که سی چهل سال سابقه فعالیت فرهنگی و سیاسی داشت، با توجه به جو ملتهب جامعه کمی نگران بود و از سوء استفادهی احتمالی از این اتفاق و بحرانهای احتمالی سخن میگفت. پرسید به نظرت چه میشود. گفتم: «آقا پیام میدهند.» با حیرت و شگفتی گفت: «مطمئن باش آقا هرگز پیام نمیدهد. با این همه بیانیهها
واقعیت این است که بنده هیچ ارادتی به آقای منتظری نداشته و ندارم و هیچ بعید نیست که اگر ایشان ولی فقیه شده بود، بنده در زمرهی افراد «ضد ولایت فقیه» محسوب میشدم! خاطرات ایشان هم لزوما برای بنده سندیت ندارد و صرفا «روایتی» است از یک راوی که او هم بیتردید مبتنی بر «سیاستی» سخن میگوید، چیزهایی را «حذف» میکند و چیزهایی را «برجسته» میکند. اما از آنجا که سران جنبش سبز در این ایام پس از انتخابات عملا با آقای منتظری «تجدید» بیعت کرده و با نامه نگاریهایی رسما از او کسب تکلیف و طلب ارشاد کردند، گفتم بد نیست بخشی از خاطرات آقای منتظری در خصوص فوت آقای شریعتمداری را برای آقایان یادآوری شوم:
8 - در حوادث پس از انتخابات و پس از رنگ باختن افسانهی تقلب، ماشین تبلیغاتی جنبش سبز در داخل و خارج بر یک محور تبلیغاتی تازه متمرکز شد. هدف روایتهای آنها دو چیز بود: اول اینکه کل وقایع انتخابات و ماجراهای پس از آن را به خشونتها تقلیل دهند. روشن بود که این رخدادها و برخی جنایتهای تلخ و تأثرانگیز «همه»ی ماجرای پس از انتخابات نبود. اما روایت مسلط جنبش سبز با تمرکز بر آنها و «حذف» مابقی وقایع، در واقع دستورکار (agenda) سیاسی دیگری تعریف کرد. هدف دوم این روایت ها این بود که خشونتها و خونریزی ها مستقیما به «شخص رهبری» نسبت داده شود و اینگونه القا شود که اساسا این وقایع به «دستور» انجام شده است. بدین ترتیب مستمسکی
نمی دانم مرجع ضمیر محذوف «آنها» در جمله ی منسوب به آیت الله خامنه ای چه کسانی بوده اند؟ اما امیدوارم همانهایی نباشند که امروز بخاطر تضییع حقوق برخی معترضان و زندانیان گریبان چاک می دهند و توصیه به عطوفت و مهربانی و اعتدال و تدبیر میکنند.
-------------------------------------------------------
پی نوشت:
[2] این مستند در واقع قسمت نخست از یک مجموعه ی سه قسمتی با نام «Iran and the west» که بخشهایی از قسمت سوم آن ماهها بعد تحت عنوان «مستند هسته ای» از تلویزیون ایران پخش شد. کارگردان این مجموعه «دای ریچاردز» یکی از بهترین سازندگان فیلمهای مستند سیاسی در بیبیسی بود. این مجموعه با مشارکت 10-15 شبکه مهم تلویزیونی دنیا – از جمله پرس تی وی - تولید شد و پس از پخش اولیه از شبکه دو بیبیسی، از این شبکهها نیز پخش شد. قسمت اول این مجموعه را شاید بتوان جامعترین مستندی خواند که تاکنون درباره امام خمینی و انقلاب ایران ساخته شده است. بدین جهت که در آن از جیمی کارتر تا ابرهیم اصغرزاده، و از فرح پهلوی تا محسن رفیق دوست سخن گفتهاند.
[3] همانطور که پیشتر هم اشاره کردهام، این نوستالژی مزمن یکی از مصائب فرهنگی ما است. هر طیف و گروهی هم در جامعه نوستالژی یک دورانی را دارد: یکی نوستالژی ایران باستان دارد، یکی نوستالژی صدر اسلام، یکی نوستالژی «دوران آن خدا بیامرز»،
[?] در آن زمان آقای طاهری که به دلیل کبر سن و بیماری و عوارض دارو عملا دیگر امکان ایفای نقش امام جمعه را نداشت قصد داشت روغن ریخته ی ناتوانی جسمی اش را، خرج چراغ در حال خاموشی امامزاده ی اصلاحات کند. آن استعفانامهی شدید اللحن - که حتی خطابش هم به شکل معناداری به جای رهبری به «ملت شریف ایران» بود - ظاهرا بنا بود پروژه ی «خروج از حاکمیت» را کلید بزند و جنجال سیاسی بزرگی راه بیاندازد. دبیرخانه شورای امنیت ملی هم انتشار آن را برای مطبوعات ممنوع کرد که عملا خدمتی بود در راستای اهمیت یافتن آن! روزنامه های اصلاح طلب هم به بهانهی دیر رسیدن دستور شورای امنیت، روز بعد بخشی از صفحهی خود را سفید منتشر کردند - که یعنی در لحظه آخر اطلاعیه را از صفحه برداشتیم. این بازی هم عملا تاثیرش از انتشار اصل اطلاعیه بیشتر بود. در واقع همهی اجزای یک پروژهی جنگ روانی به خوبی طراحی شده بود. اما انتشار پاسخ علنی آیت الله خامنهای خطاب به آقای طاهری، آنهم از رادیو و تلویزیون، این پروژه را ناکام گذاشت. برخی «اصولگرایان» اما معتقد بودند که باید برخوردی قاطعتر با آن بیانیه صورت میگرفت.
[?] یک دلیل گلایه ی این شخصیت «اصولگرا» از رهبری هم بدین دلیل بود که ایشان در مقابل استمزاج این شخصیت در خصوص نامزدی برای ریاست جمهوری در سال 1384، نفیا یا اثباتا هیچ سخن و حتی اشاره ای نکرده بودند. وقتی می دیدم که همین شخصیت و مقام عالی رتبه در ماجرای انتصاب مشایی به احمدی نژاد در خصوص «ولایت پذیری» تذکر می دهند، خیلی خیلی لذت می بردم!
[?] در حالیکه آقای هاشمی رفسنجانی با انتشار خاطرات خود، بعضا به مواردی از